داود ضریر گوید: و هو الموسوم بحب الصبر و هو من تراکیب رئیس الفضلاء قدوهالحکماء الحسین بن عبدالله بن سینا قدس اﷲ نفسه و روّح رمسه، یحفظ الحصه و ینقی الأخلاطالثلاثه من الرأس و البدن و یفتح السدد و یذهب عسر النفس و الأبخره و اوجاع الظهر و الجنب و الرجلین و یحد البصر و یهضم الطعام و یدر و بالجمله فملازمته تغنی عن الأدویه و حد الاستعمال منه لمرید الاسهال درهمان. و صنعته: صبر عشرون درهماً، کابلی عشره، ورداحمر خمسه، سقمونیا، زعفران، مصطکی، کتیراء بیضاء من کل ّ ثلاثه، عنبر، ذهب من کل اربع قراریط مرجان، یاقوت احمر، لؤلؤ من کل ّ ثلاث قراریط. و لقد زدته للبلغمیین و اصحاب الریاح عود هندی، سنبل الطیب، اسارون، من کل اربعه دراهم. و فی المفاصل و النسا و نحوهما، غاریقون، اشق، تربد، انزروت، عاقرقرحا، سورنجان، من کل ثلاثه. و للصفراویین مع الأصل الأصیل فقط اهلیلج اصفر، بنفسج، من کل خمسه و ان کان هناک بخار، فمرزنجوش، کزبره کذلک. او ضعف فی الکبد فطباشیر کالکزبره بدل المرزنجوش. او سوداء، فمع الأصل فقط لازورد او حجر ارمنی نصف درهم، یسحق الجمیع و یعجن بماءالورد و ماء الخلاف و الکرفس و الرازیانج و یحبب و تبقی قوته الی سنتین - انتهی. نزول الماء را دفع کند و درد سر و چشم را نفع دهد. صفت آن صبر سقوطری بیست مثقال، پوست هلیلۀ زرد ده مثقال، مصطکی و کتیره و سقمونیا و زعفران از هر یک سه مثقال، گل سرخ پنج مثقال همه را کوفته وبیخته به آب خالص بسرشند و حب ها ساخته از دو درم تاسه درم رغبت نمایند. رجوع به حب الذهب در تحفۀ حکیم مؤمن باب دوم از قسم دوم و حب القصیر همانجا شود
داود ضریر گوید: و هو الموسوم بحب الصبر و هو من تراکیب رئیس الفضلاء قدوهالحکماء الحسین بن عبدالله بن سینا قدس اﷲ نفسه و روّح رمسه، یحفظ الحصه و ینقی الأخلاطالثلاثه من الرأس و البدن و یفتح السدد و یذهب عسر النفس و الأبخره و اوجاع الظهر و الجنب و الرجلین و یحد البصر و یهضم الطعام و یدر و بالجمله فملازمته تغنی عن الأدویه و حد الاستعمال منه لمرید الاسهال درهمان. و صنعته: صبر عشرون درهماً، کابلی عشره، ورداحمر خمسه، سقمونیا، زعفران، مصطکی، کتیراء بیضاء من کل ّ ثلاثه، عنبر، ذهب من کل اربع قراریط مرجان، یاقوت احمر، لؤلؤ من کل ّ ثلاث قراریط. و لقد زدته للبلغمیین و اصحاب الریاح عود هندی، سنبل الطیب، اسارون، من کل اربعه دراهم. و فی المفاصل و النسا و نحوهما، غاریقون، اشق، تربد، انزروت، عاقرقرحا، سورنجان، من کل ثلاثه. و للصفراویین مع الأصل الأصیل فقط اهلیلج اصفر، بنفسج، من کل خمسه و ان کان هناک بخار، فمرزنجوش، کزبره کذلک. او ضعف فی الکبد فطباشیر کالکزبره بدل المرزنجوش. او سوداء، فمع الأصل فقط لازورد او حجر ارمنی نصف درهم، یسحق الجمیع و یعجن بماءالورد و ماء الخلاف و الکرفس و الرازیانج و یحبب و تبقی قوته الی سنتین - انتهی. نزول الماء را دفع کند و درد سر و چشم را نفع دهد. صفت آن صبر سقوطری بیست مثقال، پوست هلیلۀ زرد ده مثقال، مصطکی و کتیره و سقمونیا و زعفران از هر یک سه مثقال، گل سرخ پنج مثقال همه را کوفته وبیخته به آب خالص بسرشند و حب ها ساخته از دو درم تاسه درم رغبت نمایند. رجوع به حب الذهب در تحفۀ حکیم مؤمن باب دوم از قسم دوم و حب القصیر همانجا شود
نقطۀ سیاه دل. خون دل. دانۀ دل. حبۀ دل. یا آنچه سیاه است در دل. (منتهی الارب). مهجه. سویداء. ثمرهالقلب. تأمور. جلجلان القلب. نقطۀدل. سیاهی دل. میان دل. (مهذب الاسماء) : و صولجان بیدی شادن لایجسر العاشق ان یذکره و صولجان الصدغ من خدّه متخذ حبه قلبی کره. ابوالفتح بستی. حب لولی گر از شکر باشد حبهالقلب را ضرر باشد. اوحدی. اصابت فلانه حبه قلب فلان، دل او را ربوده است. (ذیل اقرب الموارد)
نقطۀ سیاه دل. خون دل. دانۀ دل. حبۀ دل. یا آنچه سیاه است در دِل. (منتهی الارب). مهجه. سویداء. ثمرهالقلب. تأمور. جلجلان القلب. نقطۀدل. سیاهی دل. میان دل. (مهذب الاسماء) : و صولجان بیدی شادن لایجسر العاشق اَن یذکره و صولجان الصدغ من خدّه متخذ حبهَ قلبی کره. ابوالفتح بستی. حب لولی گر از شکر باشد حبهالقلب را ضرر باشد. اوحدی. اصابت فلانه حبه قلب فلان، دل او را ربوده است. (ذیل اقرب الموارد)
کرم کدو. کدودانه. نوعی کرم انگل که در لولۀ هاضمۀ ذوات الفقار یافته شود. شکل این کرم مائل به پهنی و بندبند است و درازای آن تا چندین گز رسد. و مرحلۀ اول زندگانی او در گوشت خوک بود. و شیخ در قانون گوید: و اصناف الدیدان اربعه، طوال عطام و مستدیره و مستعرضه و هی حب القرع و الصغار. و در علاج حب القرع گوید: الأدویه التی هی اخص ّ بحب القرع، هی القطران و یستعمل فی الحقن و الاطلیه و البرنج و لبه و السرخس و قسطالمرّ و قشور اصل التوت و عصارته و القنبیل و شحم الحنظل و الصبر و الشنجار عجیب فی العراض و قشور اللبخ و اظن ّ انه ضرب من السدر او الازادرخت و مما یخرجها بلااذی ان یشرب ثلاثه اواق من عصاره الراسن الطری فانه عجیب جداً. و صاحب ذخیره گوید: کرمی کوتاه (؟) و پهن است و بیشتر در رودۀ اعور و قولون افتد. و در جای دیگر گویدکدودانه بعدد بسیار بود - انتهی. و حق این است که در ابتداء حب القرع نام هر یک از بندهای این کرم بوده و بعد اطلاق بر مجموع آن شده است، تخم کدو. تخمۀ کدو. صاحب تحفه گوید: به پارسی تخم کدو گویند سرد و تر است در دوم سرفۀ گرم را نفع دهد و تشنگی را دفع کند و شربتی از او سه درم تا پنج درم است. و صاحب اختیارات گوید: بپارسی تخم کدو گویند بهترین آن بود که آب شیرین خورده باشد و طبیعت وی سرد و تر بود در دویم. سودمند بود جهت تبهای صفرائی و مقدار مستعمل از وی سه درم بود سرفۀ گرم و خشک را نافع بودو چون با نبات بخورند تشنگی بنشاند و عسرالبول که از حرارت بود زایل کند. اسحاق گوید مضر است به مثانه و مصلح وی تخم کرفس بود. جالینوس گوید بدل آن در کسرحدت ادویه کتیرا بود - انتهی. صاحب تحفه در باب دوم از قسم دوم در علاج حب القرع گوید: حب الدیدان الطوال وحب القرع، کیل دار. فلفل ابیض برنج کابلی مقشر قنبیل ملح هندی دو مثقال ترمس شش مثقال شیح ده مثقال تربد 15 مثقال قسط مرّ صاف هفت درم. شربتش پنج درم با آب راسن تر. و نیز در علاج دیدان طوال گوید: حب الدیدان الطوال برنگ. مقشر هلیلۀ اصفر، آمله 5 مثقال و نیم، تربد ابیض سه مثقال، فانید مثل ادویه، شربتش سه درم با آب گرم. (تحفۀ حکیم مؤمن باب دوم از قسم دوم)
کرم کدو. کدودانه. نوعی کرم انگل که در لولۀ هاضمۀ ذوات الفقار یافته شود. شکل این کرم مائل به پهنی و بندبند است و درازای آن تا چندین گز رسد. و مرحلۀ اول زندگانی او در گوشت خوک بود. و شیخ در قانون گوید: و اصناف الدیدان اربعه، طوال عطام و مستدیره و مستعرضه و هی حب القرع و الصغار. و در علاج حب القرع گوید: الأدویه التی هی اخص ّ بحب القرع، هی القطران و یستعمل فی الحقن و الاطلیه و البرنج و لبه و السرخس و قسطالمرّ و قشور اصل التوت و عصارته و القنبیل و شحم الحنظل و الصبر و الشنجار عجیب فی العراض و قشور اللبخ و اظن ّ انه ضرب من السدر او الازادرخت و مما یخرجها بلااذی ان یشرب ثلاثه اواق من عصاره الراسن الطری فانه عجیب جداً. و صاحب ذخیره گوید: کرمی کوتاه (؟) و پهن است و بیشتر در رودۀ اعور و قولون افتد. و در جای دیگر گویدکدودانه بعدد بسیار بود - انتهی. و حق این است که در ابتداء حب القرع نام هر یک از بندهای این کرم بوده و بعد اطلاق بر مجموع آن شده است، تخم کدو. تخمۀ کدو. صاحب تحفه گوید: به پارسی تخم کدو گویند سرد و تر است در دوم سرفۀ گرم را نفع دهد و تشنگی را دفع کند و شربتی از او سه درم تا پنج درم است. و صاحب اختیارات گوید: بپارسی تخم کدو گویند بهترین آن بود که آب شیرین خورده باشد و طبیعت وی سرد و تر بود در دویم. سودمند بود جهت تبهای صفرائی و مقدار مستعمل از وی سه درم بود سرفۀ گرم و خشک را نافع بودو چون با نبات بخورند تشنگی بنشاند و عسرالبول که از حرارت بود زایل کند. اسحاق گوید مضر است به مثانه و مصلح وی تخم کرفس بود. جالینوس گوید بدل آن در کسرحدت ادویه کتیرا بود - انتهی. صاحب تحفه در باب دوم از قسم دوم در علاج حب القرع گوید: حب الدیدان الطوال وحب القرع، کیل دار. فلفل ابیض برنج کابلی مقشر قنبیل ملح هندی دو مثقال ترمس شش مثقال شیح ده مثقال تربد 15 مثقال قسط مرّ صاف هفت درم. شربتش پنج درم با آب راسن تر. و نیز در علاج دیدان طوال گوید: حب الدیدان الطوال برنگ. مقشر هلیلۀ اصفر، آمله 5 مثقال و نیم، تربد ابیض سه مثقال، فانید مثل ادویه، شربتش سه درم با آب گرم. (تحفۀ حکیم مؤمن باب دوم از قسم دوم)
خیشفوج. ککچه. پنبه دانه. (مهذب الاسماء). گرم و تر است در اول ضیق النفس و سرفه را نفع دهد و طبع را نرم دارد شربتی از او هفت درم است. و صاحب اختیارات گوید: خیشفوج است بپارسی پنبه دانه گویند. بهترین وی بزرگ و مغزدار بود و طبیعت او گرم و تر است در دویم و گویند سرد است نافع بود جهت ربو و سینه را نیکو بود و سرفه را نافع بود و طبع را نرم دارد مقدار مستعمل وی هفت درم باشد و گویند مضر بود بگرده و مصلح آن خمیر بنفشه (؟) بود و بدل آن تخم کنگر بود
خیشفوج. ککچه. پنبه دانه. (مهذب الاسماء). گرم و تر است در اول ضیق النفس و سرفه را نفع دهد و طبع را نرم دارد شربتی از او هفت درم است. و صاحب اختیارات گوید: خیشفوج است بپارسی پنبه دانه گویند. بهترین وی بزرگ و مغزدار بود و طبیعت او گرم و تر است در دویم و گویند سرد است نافع بود جهت ربو و سینه را نیکو بود و سرفه را نافع بود و طبع را نرم دارد مقدار مستعمل وی هفت درم باشد و گویند مضر بود بگرده و مصلح آن خمیر بنفشه (؟) بود و بدل آن تخم کنگر بود
ماش هندی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). صاحب مخزن الادویه گوید: حب القلت بضم قاف و سکون لام و تای مثناه فوقانیه معرب کلب (؟) هند است. حکیم علی در شرح قانون ابوعلی سینا گوید بهندی کلهنی نامند به ضم کاف فوقانیه (؟) و خفای ها و سکون یا. و کلته نیز (؟) و قسمی را چکرک و قسمی را راپج به باء فارسی و جیم عربی و این قسم را کاسرالحجر نامند... دانه ایست سیاه مایل بزرقی (؟) و براق شبیه به تخم کتان و از آن بزرگتر مائل به تدویر و شیرین، در حین خاییدن احداث حرارتی میکند و آنچه در بنگاله دیده شد نه چنان است بلکه دانه ایست اکثر سفید مایل بزردی بعضی مایل بسرخی و بعضی تیره مفرطح، اندک طولانی بقدر دانۀ عدس و حلبه. و مغز آن دوپارچه و سفیدرنگ. گرم در سوم و خشک در دوم و گویند گرم در دوم و مایل به رطوبت است... بغایت مفتت حصاه گرده و مشهی طعام و رافع فواق و امراض چشم و مدرّ بول و حیض و ملین طبع و مجفف منی و بواسیر و مفتح سدّۀ سپرز و قولنج و بلغم و آشامیدن طبیخ آن به تنهایی و یا با ادویۀ مناسبۀ دیگر چون شش مثقال آنرا با شش مثقال تخم شلغم در هفتادوپنج مثقال آب جوش دهند بر آتش اخگر تا بیست وپنج مثقال آب بماند پس صاف کرده و دوازده مثقال و نیم آنرا صبح ناشتا نیم گرم و دوازده ونیم مثقال را شام نیز نیم گرم کرده بنوشند جهت تفتیت و اخراج سنگ گرده و مثانه مجرب است و ضماد آن جهت نیکوئی رنگ رخسار و رفع بواسیر نافع و مضر ریه و مصلح آن عسل. مقدار شربت آن یک درهم با آب برگ ترب برای تفتیت حصاه. چنانکه در سند سنگ تراشان آنرا کوبیده درآب جوشانیده بر سنگ میریزند نرم میشود و بآسانی بریده میگردد و اهل سند را عقیده آنست که چون بکوبند و بر سنگ بمالند سنگ را قابل قطع میگرداند - انتهی. صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: داروها که قرحه پاک کند و برویاند... قرطاس محرق، حب القلت. ودع محرق - انتهی. داود ضریر انطاکی گوید: حب القلت، بالمثناهالفوقیه و هو بالنقر التی فی الجبال، یجتمع فیها الماء یکون عندها هذا النبات و یسمی الماش الهندی و هو نبات فوق ذراع و یتکون به هذا الحب مفرقاً کبزر الکتان حجماً لکن الی استداره ما، حاد، حرّیف، یؤخذ بالسرطان و هو حار یابس فی الثانیه و لم ار فی المنهاج تصریحاً ببرده و رطوبته کما قیل. قد جرب فی تفتیت الحصی و تجفیف البواسیر و اصلاح السدد و الطحال و تحسین اللون. یضر الرئه و یصلحه العسل و الهند تستعمله فی غالب امراضها. و قیل انها تضعه علی الاحجار فیسهل قطعها. و شربته الی درهم - انتهی. ابن البیطار گوید: حب القلت، قال ابوالعباس النباتی، بالتاء المنقوطه باثنتین من فوقها و اللام قبلها مفتوحه. هو ایضاً عند اهل العراق ماش هندی و هو اشبه شی ٔ بما عظم من الحبه السوداء المسماه بالبشمه الاّ انها اعظم منها و اشدّ بریقاً و لونها اسود الی الزرقه و احمر الی الدهمه. لون حبهالخرنوب طعمه حلو حارّ و هو مختبر عندهم لتفتیت حصاه المثانه. و اهل المواضع التی یکون فیها یدقونه و یضعونه علی الحجاره التی یریدون قطعها فتلین للقطع. (لی) : قد رأیت هذا الحب المذکور بالصفه المذکوره بالقاهره المحروسه مع بعض التجار ممن کان جلبه من الهند و هو غیر الدواء الذی ترجمه حنین فی المقاله الثالثه من کتاب دیسقوریدوس بالقلت کماستقف علیه حین یأتی ذکره فی حرف القاف. و صاحب تحفه گوید: بفارسی ماش هندی گویند دانه ایست سیاه مایل به ازرقی و براق شبیه به تخم کتان و از آن بزرگتر و مایل به تدویر و شیرین و در حین خاییدن احداث حرارتی میکند. گرم در دوم و خشک و گویندمایل به رطوبت است. بغایت مفتت حصاه گرده و رافع فواق و مدرّ بول و حیض و ملین طبع و مجفف منی و بواسیرو مفتح سدۀ سپرز و ضماد او جهت نیکویی رخسار و رفعبواسیر نافع و مضر ریه و مصلحش عسل و قدر شربتش یک درهم است با آب ترب و اعتقاد اهل هند آنست که چون اورا کوبیده به سنگ بپالایند سنگ را قابل قطع میکند
ماش هندی. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). صاحب مخزن الادویه گوید: حب القلت بضم قاف و سکون لام و تای مثناه فوقانیه معرب کلب (؟) هند است. حکیم علی در شرح قانون ابوعلی سینا گوید بهندی کلهنی نامند به ضم کاف فوقانیه (؟) و خفای ها و سکون یا. و کلته نیز (؟) و قسمی را چکرک و قسمی را راپج به باء فارسی و جیم عربی و این قسم را کاسرالحجر نامند... دانه ایست سیاه مایل بزرقی (؟) و براق شبیه به تخم کتان و از آن بزرگتر مائل به تدویر و شیرین، در حین خاییدن احداث حرارتی میکند و آنچه در بنگاله دیده شد نه چنان است بلکه دانه ایست اکثر سفید مایل بزردی بعضی مایل بسرخی و بعضی تیره مفرطح، اندک طولانی بقدر دانۀ عدس و حلبه. و مغز آن دوپارچه و سفیدرنگ. گرم در سوم و خشک در دوم و گویند گرم در دوم و مایل به رطوبت است... بغایت مفتت حصاه گرده و مشهی طعام و رافع فواق و امراض چشم و مدرّ بول و حیض و ملین طبع و مجفف منی و بواسیر و مفتح سدّۀ سپرز و قولنج و بلغم و آشامیدن طبیخ آن به تنهایی و یا با ادویۀ مناسبۀ دیگر چون شش مثقال آنرا با شش مثقال تخم شلغم در هفتادوپنج مثقال آب جوش دهند بر آتش اخگر تا بیست وپنج مثقال آب بماند پس صاف کرده و دوازده مثقال و نیم آنرا صبح ناشتا نیم گرم و دوازده ونیم مثقال را شام نیز نیم گرم کرده بنوشند جهت تفتیت و اخراج سنگ گرده و مثانه مجرب است و ضماد آن جهت نیکوئی رنگ رخسار و رفع بواسیر نافع و مضر ریه و مصلح آن عسل. مقدار شربت آن یک درهم با آب برگ ترب برای تفتیت حصاه. چنانکه در سند سنگ تراشان آنرا کوبیده درآب جوشانیده بر سنگ میریزند نرم میشود و بآسانی بریده میگردد و اهل سند را عقیده آنست که چون بکوبند و بر سنگ بمالند سنگ را قابل قطع میگرداند - انتهی. صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: داروها که قرحه پاک کند و برویاند... قرطاس محرق، حب القلت. ودع محرق - انتهی. داود ضریر انطاکی گوید: حب القلت، بالمثناهالفوقیه و هو بالنقر التی فی الجبال، یجتمع فیها الماء یکون عندها هذا النبات و یسمی الماش الهندی و هو نبات فوق ذراع و یتکون به هذا الحب مفرقاً کبزر الکتان حجماً لکن الی استداره ما، حاد، حِرّیف، یؤخذ بالسرطان و هو حار یابس فی الثانیه و لم ار فی المنهاج تصریحاً ببرده و رطوبته کما قیل. قد جرب فی تفتیت الحصی و تجفیف البواسیر و اصلاح السدد و الطحال و تحسین اللون. یضر الرئه و یصلحه العسل و الهند تستعمله فی غالب امراضها. و قیل انها تضعه علی الاحجار فیسهل قطعها. و شربته الی درهم - انتهی. ابن البیطار گوید: حب القلت، قال ابوالعباس النباتی، بالتاء المنقوطه باثنتین من فوقها و اللام قبلها مفتوحه. هو ایضاً عند اهل العراق ماش هندی و هو اشبه شی ٔ بما عظم من الحبه السوداء المسماه بالبشمه الاّ انها اعظم منها و اشدّ بریقاً و لونها اسود الی الزرقه و احمر الی الدهمه. لون حبهالخرنوب طعمه حلو حارّ و هو مختبر عندهم لتفتیت حصاه المثانه. و اهل المواضع التی یکون فیها یدقونه و یضعونه علی الحجاره التی یریدون قطعها فتلین للقطع. (لی) : قد رأیت هذا الحب المذکور بالصفه المذکوره بالقاهره المحروسه مع بعض التجار ممن کان جلبه من الهند و هو غیر الدواء الذی ترجمه حنین فی المقاله الثالثه من کتاب دیسقوریدوس بالقلت کماستقف علیه حین یأتی ذکره فی حرف القاف. و صاحب تحفه گوید: بفارسی ماش هندی گویند دانه ایست سیاه مایل به ازرقی و براق شبیه به تخم کتان و از آن بزرگتر و مایل به تدویر و شیرین و در حین خاییدن احداث حرارتی میکند. گرم در دوم و خشک و گویندمایل به رطوبت است. بغایت مفتت حصاه گرده و رافع فواق و مدرّ بول و حیض و ملین طبع و مجفف منی و بواسیرو مفتح سدۀ سپرز و ضماد او جهت نیکویی رخسار و رفعبواسیر نافع و مضر ریه و مصلحش عسل و قدر شربتش یک درهم است با آب ترب و اعتقاد اهل هند آنست که چون اورا کوبیده به سنگ بپالایند سنگ را قابل قطع میکند
: میوه های جنگلی مانند حب النبه و ثمر بلوط و گلابی جنگلی بخورند (مردم کرداک). (ایران باستان ج 2 ص 1544). و این کلمه حب النبه به تقدیم باء بر نون باشد و در کتابت غلط شده است
: میوه های جنگلی مانند حب النبه و ثمر بلوط و گلابی جنگلی بخورند (مردم کرداک). (ایران باستان ج 2 ص 1544). و این کلمه حب النبه به تقدیم باء بر نون باشد و در کتابت غلط شده است
مرزنجوش. (منتهی الارب) (داود ضریر انطاکی). مرزنگوش. و در تاج العروس و ترجمه ترکی قاموس، حبق الفتی و در بعض لغت نامه ها، حبق الفنا آمده است. و دزی حبق القثا نیز آورده است
مرزنجوش. (منتهی الارب) (داود ضریر انطاکی). مرزنگوش. و در تاج العروس و ترجمه ترکی قاموس، حبق الفتی و در بعض لغت نامه ها، حبق الفنا آمده است. و دزی حبق القثا نیز آورده است
حبی است از ساخته های حکیم مومن که آنرا برای خوشبویی دهان شاه وقت ساخته است و ترکیبش عبارتست از مخاوط پنیرمایه شتر و عنبر اشهب و مشک و خصیه الثعلب خولنجان و مصطکی و قرنفل. حب هایی باندازه مغز فندق ازین مجموعه می ساختند و روزی یک عدد خورده میشده است و درتعاقب آن شراب یا شیر یا آب نخود خیسانده شده و یا آب تره تیزک می نوشیدند حب عنبر
حبی است از ساخته های حکیم مومن که آنرا برای خوشبویی دهان شاه وقت ساخته است و ترکیبش عبارتست از مخاوط پنیرمایه شتر و عنبر اشهب و مشک و خصیه الثعلب خولنجان و مصطکی و قرنفل. حب هایی باندازه مغز فندق ازین مجموعه می ساختند و روزی یک عدد خورده میشده است و درتعاقب آن شراب یا شیر یا آب نخود خیسانده شده و یا آب تره تیزک می نوشیدند حب عنبر